در اين مقاله، ابتدا روند كلى نظريهها، مسير پيدايش و نضج آنها وظهور الگوى ساختار ماشينى از نظريهپردازى سنتگرايان (كلاسيكها) وساختار اساسى از نظريهپردازى سنتگرايان جديد (نئو كلاسيكها) موردبررسى قرار گرفته، سپس نظامهاى مديريت ماشينى (مكانيكى) وانداموار (ارگانيكى) به طور مختصر معرفى شده و با ارائه تعاريفىاز اين نظامها و نظام مديريت اسلامى، به مقايسه توصيفى بين آنها دربرخى شاخصها پرداخته شده است.
لازم به ذكر است كه مقايسه مزبور ابتدا درباره نگرش كلى مدير بههويت انسان، به كار و به كاركنان در هر يك از نظامها بوده، سپسمهارتهاى مورد نياز يك مدير از ديدگاههاى گوناگون بررسى گرديده،آنگاه جهتگيرى ذهنى نسبتبه عامل كليدى سازمان و عملكرد آن درنظامها شناسايى شده، برخى از ويژگىهاى روانى افراد با نگرشهاىمتفاوت مورد ارزيابى قرار گرفته و چگونگى تعامل مديران با كاركنانپىجويى شده است در ادامه، به انگيزش و عوامل برانگيختگى درنظامهاى موجود، كاربرى و شيوه تصميمگيرى در هر كدام پرداخته وفرايند تصميمگيرى اسلامى در روايات مورد بحث قرار گرفته و درنهايت، به فنآورى در نظامها اشاره شده و به عنوان متغيرى قلمدادگرديده است كه انسان مىتواند با قدرت خدادادى، آن را به كار گيرد.
شايان ذكر است كه در بحثها، بيشتر به نظام مديريت اسلامى توجه شدهو اغلب درصدد شناخت آن، مقايسه انجام گرفته است.
بشر از ديرباز درصدد يافتن راههاى خوشبختى و سعادت خود در جهانهستى بوده است و در اين رهگذر، به اهميت تعامل با ديگران پى بردهو در جست و جوى روشها و الگوهايى برآمده تا در جهت رسيدن به كمال،از آنها يارى طلبد.
از اينجا بود كه حوزههاى فكرى بشرى در پژوهشهاى متعدد از جملهحوزه مديريت و سازمان به تلاش در راه ارائه روشى معقول و منطقى بهبشر برآمدند و هر كدام از نقطه نظر تفكرات خويش، الگوهايى پيشنهادنمودند تايلور (1) و ديگران به بررسى سازمان با نگرش ماشينىپرداختند و نظريهپردازان سنتگرا را در اين مسير هدايت كردند.
سنتگرايان جديد به روشى ديگر انديشيدند و در اين عرصه، به انسان وروحيات او بهاى بيشترى دادند، اما در هر كدام از روشهاى مزبور،نقطههاى كور فراوانى مشاهده شد و نظريههاى موجود، اعم از علمى،ادارى و رفتارى، هيچكدام نتوانستخلا انسانى موجود در جامعه وروابط بين انسانها را بهبود بخشد; زيرا ذهن بشرى توان ارائه سبكىكامل و بىعيب براى نيك بختى جوامع انسانى نداشت.
اين عجز فكرى ما را بر آن داشت تا در جست و جوى تفكرى باشيم كهمنشا آن، ذهن محدود انسانها نيست، بلكه سرچشمه آن كلام وحى بوده واز رايحه كلام الهى بهره برده باشد.
در اين زمينه به دين آن هم دين اسلام متمسك شده و به كتابآسمانى و كلمات مفسران وحى استناد گرديده تا شايد از اين رهگذر،به نظامى برتر يعنى: نظام مديريت اسلامى رهنمون شويم كه متكفلنگرشى الهى به انسانها و راهنمايى آنها به سوى تكامل، رشد و نموجوامع بشرى است.
اما توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه اين مختصر گنجايش پرداختنبه تمام زواياى نظام مزبور را ندارد.
اما درباره برخى از شاخصهاى موجود در نظامهاى ديگر بحثخواهد شد ومقايسهاى توصيفى بين آنها و نظام مديريت اسلامى انجام خواهد گرفتتا بتوان تصويرى از مديريت اسلامى ارائه داد.
به طور كلى، نظريههاى سنتى در سه مسير تحول يافتهاند كه در هر يكاز آنها، ساختار ماشينى همچون چترى گستره وسيع سازمان را در برمىگيرد به عبارت ديگر، روش ماشينى در هر يك از نظريههاىديوانسالارانه (بوروكراتيك)، ادارى و مديريت علمى به وضوح قابلمشاهده است و اين معنا در تعريفى كه نظريهپردازان سنتگرا ازسازمان ارائه كردهاند هويداست.
آنها بر اين باورند كه سازمان ساختارى از روابط قدرت، اهداف،نقشها، فعاليتها، ارتباطها و عوامل ديگرى است كه بين افرادى كه بايكديگر به صورت گروهى كار مىكنند، وجود دارد. (3) لازم به ذكر است كه هر سه جريان ديوانسالارانه، نظريه ادارى ومديريت علمى در چهارچوب مكتب سنتگرايان، همين نقطه نظر را ازتعريف سازمان دارند.
اين سه جريان در يك مقطع زمانى (1900 1950) رشد و توسعه پيداكردهاند.
اما اين نكته جالب است كه آنها به وسيله سه گروه جدا از هم ودرعين حال، هممسلك گسترش يافتهاند.
ديوان سالارى عمدتا توسط جامعهشناسان مورد توجه قرار گرفته، درحالى كه نظريههاى مديريت علمى و ادارى به وسيله افرادى علاقهمند بهكاربردهاى عملى بررسى شده است.
آنها علىرغم نظر گروه اول (جامعه شناسان) تنها به توصيف سازماننپرداختند، بكله اصولى براى بهبود عملى سازمان به كار بردنددر مقايسه با وبر، (4) آنها مصمم بودند كه ديوانسالار شدن را نشاندهند و توان خود را براى تشخيص اصول جزئى و روشهاى مشخص اين نوعسازمان صرف كنند. (5) مورگان بر اين باور است كه همين روش مديرانعلمى، بسيارى ازاصول ماشينى را در اذهان ما وارد ساخته است. وىمىگويد: «در حالى كه نظريهپردازان مديريتسنتى بر طراحى كلسازمان تاكيد دارند، مديران علمى بر طراحى و مديريتشغلهاى فردىاصرار مىورزند و از طريق تفكرات اين نظريهپردازان است كه مقدارزيادى اصول ماشينى از سازمان در افكار روزانه ما تثبيتيافته است» (6) قابل ذكر است كه اين تفكر ابتدا به وسيله جامعهشناس آلمانى،ماكس وبر، مطرح شد. وى تشابه بين ماشينى شدن صنعت و تنوع شكلهاىديوانسالارى از سازماندهى را نشان داد. در كار وى، ما ابتدا تعريفجامعى از ديوانسالارى به عنوان شكلى از سازمان مىيابيم كه براساسدقت، سرعت، وضوح، قانون و كارايى به دست آحده و بر خلاقيت، تقسيمكار ثابت، سلسله مراتب سرپرستان، روشها و قوانين مشخص تاكيدمىكند (7) . وبر به عنوان يك جامعهشناس، به نتايج اجتماعى ازديادديوان سالارى علاقه نشان مىداد. او دريافت كه چنين نگرش ظرفيتى براىتكرار و ماشينى نمودن هر جنبه از زندگى انسان فراهم مىنمايد، درحالى كه روح انسانى را براى فعاليتخودجوش فرسوده مىكند. (8)
معمولاوقتى درباره سازمان مىانديشيم، در ذهن ما وضعيتح از رحابط ح منظمو مشخص بين بخشها تداعى مىشود كه از يك ترتيب منطقى خاص برخورداراست و از اين ديدگاه، زمانى كه سازمان را مورد مطالعه قرار مىدهيم«به عنوان نتيجه، انتظار داريم سازمانها همانند ماشين عمل كنند:
در يك روش تكرارى، كارا، واقعبينانه و قابل پيشبينى» (9) .
از اينرو، در شرايط معينى سبك ماشينى مىتواند در قالب اين نظاممديريت، پايه و اساس عمليات مؤثر قرار گيرد.
اما در نظر برخى، روش مزبور مىتواند پيامدهاى ناگوارى نيز در پىداشته باشد. بنابراين، فهميدن اينكه چگونه و چه موقعى درگير تفكرماشينى شويم و چگونه نظريههاى پذيرفته شده سازمان اين نگرش راحمايت مىكند، اهميت دارد; زيرا ايراد عمدهاى كه به بسيارى ازسازمانهاى جديد وارد است جايگزين نمودن اين نوع نگرش با ايدههاىجديد است.
از آنچه ذكر گرديد، فهميده مىشود كه نظريههاى سنتى هر كدام بهفراخور خود، سهم بسزايى در ديوانسالارانه نمودن سازمان دارد و نظاممديريت ماشينى را موجب كارايى و بالا رفتن سطح توليد مىداندلازم به يادآورى است كه اين گرايش در ويژگىهاى منحصر به فرد ايننظريهها تبلور پيدا كرده است، هر چند نمىتوان ادعا كرد كهنظريههاى مزبور نكات منفى در بر نداشته و هيچگونه محدوديتى ندارداز اينرو در جدول ذيل، هم به ويژگىها و هم به محدوديتها، بهگونهاىمقايسهاى، اشاره شده است:
ظهور حركتسنتگرايان جديد با پيدايش نهضت روابط انسانى، (11) سرآغاز فصلى جديد در عرصه نظريهپردازى گشت، به طورى كه جنبش جديد،انسان را با نگاه «انسان» نگريسته و دريچهاى نو براى نظريههاىرفتارى باز نموده است.
بىشك، پيدايش مكتب روابط انسانى، انقلابى بزرگ در رفتار سازمانى ومديريتبود، به گونهاى كه پس از ظهور روش جديد اداره سازمانها،بشر گامهاى بلندى براى دستيابى به اهداف انسانى و بر آوردننيازهاى روانى برداشت.
در سال 1924 ميلادى، متخصصان برنامهاى تحقيقى براى مطالعه «اثراتروشنايى بر قدرت توليد» طراحى كردند كه با اجراى آن و مطالعاتبعدى، در واقع نشو و نماى تحولى عظيم در دنياى مديريت آغاز گشت كهاين بررسىها بعدها به مطالعات هاثورن (12) شهرت يافت.
آنچه مسلم است آنكه اين تحقيقات با پديدهاى نوظهور مواجه بود كهبا روند پژوهشهاى گذشته تفاوت فاحشى داشت; بدين معنا كه جنبههاىانگيزشى و روانى انسانها چهارچوب اساسى اين مطالعات را تشكيلمىداد و در واقع، پيچيدگى رفتارى انسانها و برخوردارى آنها ازعواطف و شخصيتهاى متفاوت، موجب پديد آمدن حوادثى همچون واقعه دهه1930 بود.
در دهه 1920 و اوايل 1930 نهضت روابط انسانى، كه ابتكار التون ميوو همكارانش بود، در نيمههاى كار، راه را بر روش تايلور بستعقيده اين نظريهپردازان اين بود كه علاوه بر يافتن بهترين روشهاىفنآورى براى بازده بالاى كار، نفع مديريت در آن است كه به شوونانسانى نيز توجه كند.
ادعاى آنان اين بود كه مراكز واقعى قدرت در سازمانها، ارتباطات ومناسباتى است كه ميان انسانها در درون واحدهاى كارى به وجود مىآيدمطالعه اين روابط براى مديريت و تجزيه و تحليل سازمان مهمترينمساله بود.
سازمان بايد در كنار كارگران توسعه پيدا مىكرد و احساسات وگرايشهاى انسانى را در نظر مىگرفت. (13) نظريههاى سنتگرايان جديد با توجه به گرايشهاى انسانى، پژوهشهاىرفتارى ديگرى را دنبال كرد كه ساختارى انداموار را در سازمانتوصيه مىكرد. جنبش روابط انسانى اگرچه جهشى در اين زمينه داشت وتا حدى از نگرش ماشينى تهى بود، اما همچون نظريههاى سنتى جزءنگربود به عبارت ديگر، هم نظريهپردازان مناسبات انسانى و همسنتگرايان، گرايشى جزءنگرانه داشتند; يعنى: يكى به درون افرادمىنگريست و از جنبههاى بيرونى و محيطى غافل بود و ديگرى به جنبهماشينى توجه مىنمودو به درون افراد وقعى نمىنهاد.
شايان ذكر است كه سنتگرايان در بعضى از اصول، به جنبه انسانىتصريح نمودهاند، اما در عمل، به ساختار ماشينى بيشتر توجه كردهانداز اينرو، نقطه اشتراك هر دو گروه از نظريهها، جزءنگر بودن آنهاستو براى آنها، نوعى نقصيه و محدوديت محسوب مىشود كه در ادامه روندتكميلى نظريهها، پژوهشگران با نگرشى نظاممند به سازمان، اين نقصيهرا را، كه كلنگر است، مطرحساختهاند «نظريه سيستمى»، كه برتالنفى (15) متبكر آن بود، درتجزيه و تحليل سازمان به تمام عوامل محيطى مؤثر، توجه داشت و چونتفكر نظاممند در آن حاكم بود و با ديدى باز سازمان را مورد بررسىقرار مىداد، در آن نظام مديريت انداموار از اهميت ويژهاى برخورداربود; زيرا شيوه بازخورد (16) در آن قابل بازيافتبود و نگرشى پويابه همراه داشت.
اما آنچه از دريچه نقادى مىتوان بر اين نظريه مطرح ساخت اينكهاولا، در نظر گرفتن تمام عوامل و شاخصها در سازمان و آثار آنها رانسبتبه همديگر سنجيدن، بسيار مشكل و امكان عملى آن، به خصوص درجوامع در حال توسعه و بالاخص در توسعه پايدار، بسيار كم است.
ثانيا، اين ديدگاه تنها يك نگرش كلى است و در زمينه روش، هيچ چيزتازهاى ارائه نمىدهد.
در واقع، شعارش اين است كه به محيط اطراف خوب نگاه كن، سپس به مددمتخصصان و با بهرهگيرى از مديريت علمى و روابط انسانى، مديريت كناز اينرو، ضعفهاى موجود اين نظريه محققان را بر آن داشت كهنظريهاى نو، كه بتواند در تمامى موسسات منشا تحولات گردد، ارائهكنند سرانجام پس از مطالعات بسيار، روشى به نام «اقتضايى» (17) ابداع كردند.
اقتضايى و شرطى به معناى آن است كه يك چيز به چيزهاى ديگر وابستهاستيا ويژگى يك سازمان به كل وقعيتبستگى دارد; چيزى كه در يكمحيط مؤثر واقع مىشود در محيط ديگرى نمىتواند مؤثر واقع شود; راهمنحصر به فردى كه بهترين باشد وجود ندارد.
معناى نظريه اقتضايى اين است: «آن بستگى دارد. » (18) نكتهاى كهقابل ذكر است اينكه بر اساس اين نظريه، گاهى روش ماشينى مؤثر استو گاهى روش انداموار; يعنى: برخى از سازمانها در محيطهايى ثابت وبا فنآورى يكنواخت و در نتيجه، مهار ديوانسالارى و وظيفهمدارىاداره مىشوند و نظامى همچون مديريت ماشينى را مىطلبند و در برخىديگر، محيط نامطمئن و فنآورى ناهمگن موجب فقدان كاربرى و ارتباطاترسمى نخواهد شد و خاستگاهشان نظامى ماشينى است
همانگونه كه اشاره شد، هر نوع ساختارى در قالب يكى از دو نظام (20) قرار گرفته كه ماشينى و اندامواربودن مشخصه آنهاست.
اگر در هر سازمانى متغيرهاى محتوايى و محيطى ثابت و فنآورىيكنواخت و با هدف كارايى بالا وجود داشته باشد و فرهنگ حاكم بر آن،ابزارى بودن كاركنان را ترويج نمايد، نظام مديريت ماشينى بهترينالگوى ساختارى راارائه خواهد داد.
لازم به يادآورى است كه اين نوع ساختار طى دهههاى 1950 و 1960 نشرو گسترش پيدا كرده، بسيار پيچيده و رسمى و داراى يك شبكه محدوداطلاعاتىاست كه معمولا از بالا به پايين جريان دارد.
همچنين افراد رده پايين در تصميمگيرىها هيچ نقشى ندارندآنچه مسلم است اينكه يك ساختار هرمى شكل، كه در آن وظايف به صورتىانعطافناپذير و دقيق معين شدهاند، مىتواند نمونهاى از اين نظامباشد از اينرو، به طور خلاصه، مىتوان ويژگىهاى ساختار ماشينى راچنينبرشمرد:
1- واحدها در سطح افقى پراكندهاند
2- روابط بسيار دقيق و انعطافناپذير است
3- شرح وظايف مشخص است
4- كارها رسمى و مشخص است
5- مجارى ارتباطى رسمى است
6- نظام تصميمگيرى متمركز است (21) يكى ديگر از ساختارها، ساختار انداموار است كه از نظر پيچيدگى ورسمى بودن در سطح بسيار پايينى قرار دارد و داراى يك شبكه اطلاعاتىوسيع است در فرايند تصميمگيرى مشاركت مىنمايد.
لازم به توضيح است كه الگوى انداموار در خلال دهههاى 1980 و 1990رشد و گسترش پيدا كرده است.
نكته مهمى كه وجود دارد اين است كه در طراحى سازمان، اگر متغيرهاىمحتوايى و محيطى نامطمئن، فنآورى ناهمگن، و هدف در آن اثربخشىبوده و فرهنگ حاكم بر آن در كانون توجه قرار دادن كاركنان باشد،نظام مديريت انداموار بهترين ساختار را پيشنهاد مىدهد.
بديهى است كه ذكر خصوصيات چنين ساختارى در ارائه تصوير روشنترى ازآن سهم بسزايى دارد.
از اينرو، به طور خلاصه، مىتوان گفت كه ويژگىهاى الگوى انداموارشامل موارد ذيل است:
1- پراكندگى در سطح افقى اندك است
2- همكارى و اشتراك مساعى (هم افقى و هم عمودى) زياد است
3- وظايف انعطافپذير است
4- وظايف كاملا رسمى و مشخص نيست
5- ارتباطات غير رسمى است
6- نظام تصميمگيرى غير متمركز است (22)
بايد توجه داشت كه در چنين نظامى، ساختار غير متمركز، شيوه مهارقومى و طايفهاى، ارتباط چهره به چهره و تصميمگيرى به صورت آزمونوخطاست.
در اينجا، ذكر اين مطلب مهم است كه بدانيم كداميك از دو الگو وروشمزبور بهتر و مؤثرتر است.
از اينرو، در يك ارزيابى كلى از مباحث مزبور، مىتوان اظهار داشتكه نظامهاى مديريت ماشينى و انداموار در مقايسه با يكديگر، هركدام در جايگاه ساختارى خود، بسيار مؤثر و كارآست، اما از نظرمقام و شان نظرى، هر يك در ظرف زمانى خاص با ويژگىهاى مخصوص خودمورد استفاده قرار مىگيرد.
به عبارت واضحتر، اگر بتوانيم طيفى از نظريهها را در نظر بگيريمكه نظريههاى سنتى در يك طرف طيف و نظريههاى سنتگرايان جديد در طرفديگر باشد، مىتوانيم بگوييم كه «ماشينى» ساختارى مناسب براىسنتگرايى و «انداموار» ساختارى مناسب براى سنتگرايان جديد است.
در نظريه اقتضايى هم شيوه منحصر به فردى كه بهترين باشد وجودندارد; يعنى: بستگى به كل موقعيت دارد.
اكنون كه تا حدى با شرايط ساختارى (23) نظامهاى علمى مديريت آشناشديم، مقايسه آنها با نظام مديريت اسلامى، به درك بيشتر نظامها، بهويژه مديريت اسلامى، كمك مىكند.
اگر بخواهيم نگرشهاى مربوط به هر دوره زمانى از نظريهها را در نوعنظام و چگونگى ساختار هر كدام به تصوير بكشيم، بدون شك، مقايسهنظام مديريت ماشينى يا انداموار چارهساز خواهد بود.
اما در اين مقاله، غرض مقايسه توصيفى نظامهاى مزبور با نظاممديريت اسلامى است و بيشترين تاكيد بر شاخصهاى مهم در نظام مديريتاسلامى استبه همين دليل، ابتدا تعاريفى از هر يك از اين نظامهاارائه مىشود، سپس به اجمال، اين سه روش از ابعاد گوناگون بررسىمىگردد:مديريت ماشينى شيوهاى از مديريت است كه سازمان را در حالماشينى و ايستا نگاه مىدارد و ساختار آن را تحكيم مىبخشد.
مديريت انداموار شيوهاى است كه كليه افراد سازمان را به صورتواحدهاى زنده و متاثر از يكديگر در نظر مىگيرد.
اما مديريت اسلامى شيوهاى از مديريت است كه تمامى افراد سازمان رابه صورت انسانهاى مسوول و متاثر از ارزشها با جهتدهى نظام ارزشىاسلام در كل سازمان مىبيند.
چنانكه از تعاريف فهميده مىشود، وجه تمايز مديريت اسلامى از ديگرنظامها در نظام ارزشى است كه نشات گرفته از جهانبينى الهىمىباشد; كل جهان هستى را به صورت مجموعهاى هماهنگ و هدفدار مىبيندكه سنتهاى ربوبى بر آن حاكم است.
از سوى ديگر، در اين نوع اداره جامعه، شرافت انسانى مد نظر است وقواى نباتى و حيوانى در واقع، زمينهساز رشد انسانى و كمال معنوى وابزارهايى براى رسيدن به درجات بلند و سعادت جاودانى استبنابراين، بايد در تعيين اهداف و خط مشىهاى سازمان، اصالت را بهارزشهاى معنوى داد; بدين معنا كه اسلامى بودن سازمان اقتضا دارد كهدر حيطه فعاليت آن، اهداف معنوى و هنجارهاى مربوط به آن رعايتگردد و نه تنها تامين منافع مادى موجب پايمال كردن مصالح انسانىنشود، بلكه حتىالمقدور سعى بر اين باشد كه منافع مادى در جهتمصالح انسانى و مقدمهاى براى توسعه و تعميق بينشهاى الهى و ترويجشعاير اسلامى قرار گيرد. از آنچه بيان گرديد، فرق بين بينش اسلامىدر نگرش مديريتى با تفكراتديگر تا حدى آشكار گرديد.
شكى نيست كه يكى از راههاى شناخت هر الگويى مقايسه آن باديگرالگوهاست.
آنچه مسلم است اينكه موضوع مزبور در اينجا نيز چنين وضعيتى دارداز اينرو، مقايسه نظامهاى مديريتى با نظام مديريت اسلامى بسيارمفيد است.بديهى استبررسى تمام جوانب نظامها مقدور نيست.
لذا، تنها مقايسه توصيفى برخى از شاخصهاى مهم توجه مىشود(تجزيه و تحليل زواياى ديگر آنها به مجال بيشترى نياز دارد)
1 -نگرش كلى مدير
الف نگرش به هويت انسان:
در نظام مديريت ماشينى، نگرش با هويتسختافزارى و در نظامهاىمديريت انداموار و اسلامى، نگرش با هويت نرمافزارى است، با اينتفاوت كه در مديريت اسلامى، نگرش الهى نيز وجود دارد; يعنى: بهانسان با اين ديد نگريسته مىشود كه وى لايق كرامت انسانى بوده ومستعد رسيدن به قرب الهى و نيل به مقام جانشينى خداست، چنانكه ازمفهوم جانشينى در قرآن كريم فهميده مىشود; آنجا كه مىفرمايد: «واذ قال ربك للملائكه انى جاعل فى الارض خليفه» (بقره: 30); بهيادآر آنگاه كه پروردگار تو فرشتگان را فرمود: من در زمين خليفهاى(از بشر) خواهم گماشت ناگفته پيداست كه اين احتمال نيز وجود داردكه انسان خود را در مسيرى قرار دهد كه به بيراهه بينجامد و به جاىتكامل، به سير قهقرايى كشانده شود، ولى از آنجا كه هدف مديريتاسلامى هدايت و رشد انسانهاست، مدير اسلامى به فراخور افراد سازمانخويش، پيوسته در پى آن است كه همگام با پيشرفت مادى موسسه خود وفراهم شدن امكانات مادى براى كاركنان، به رشد و تعالى معنوى افرادسازمانش بينديشد لازم به ذكر است كه بين آيه مزبور و آيه پيش از آن(آيات29 و 30 بقره)ارتباط نزديكى وجود دارد; زيرا خداوند از قبل، امكانات زندگى رافراهم كرده، سپس انسان را آفريده است، چنانكه ابتدا فرمود: «خلقلكمما فى الارض جميعا»;تمام آنچه را در زمين استبراى شما آفريد سپس فرمود: «انى جاعلفى الارض خليفه...»; در زمين جانشينى از نوع بشر خواهم گماشت.
آمادگى زمين براى آفرينش انسان نكتهاى است كه مىتوان از ارتباطميان دو آيه مزبور فهميد: همچنانكه حضرت امير(ع) در نهجالبلاغهمىفرمايد:
«فلما مهد ارضه و انفذ امره اختار آدم»; (24) همين كه زمين راگسترد و فرمانش را نافذ قرار داد، انسان را آفريد.
از اين رو، با توجه به ارتباط اين دو آيه، بعضى از مفسران چنيناستنباط كردهاند كه امكانات مادى شايسته است كه در اختيار انسانقرار گيرد و بايد ابزارى براى رشد معنوى و تكامل انسانى واقع گرددحال از آنجا كه در نظام مديريت اسلامى، رشد و تعالى بشر تنها درگرو پيشرفت اقتصادى نيست، بلكه رشد اقتصادى همسو با پويايى معنوىاست، پس نياز انسان الهى نيز با نياز انسان مادى متفاوت خواهد بوداز اينرو، نگرش مدير اسلامى به نياز انسان تنها تنكردى(فيزيولوژيكى) زيستى (بيولوژيكى) نيست، (25) بلكه هر دو جنبهمىباشد و در اين نظام، انسان در سازمان مىكوشد در سايه تلاش مادى،به بركاتمعنوى نيز دستيازد.
ب نگرش كار و كاركنان:
در نظامهاى موجود، ديدگاههاى كلى مديران به كار و كاركنان متفاوتاست.
در نظام اسلامى، نظر كلى مدير مفروضات نظريه ج نيست، اگرچه بهمفروضات نظريه چ نزديك است. (26) اما نظريههاى مزبور هر كدام از ديدگاه خاص خود، فقط جنبهاى ازابعاد انسان را به تصوير كشيده و طبيعى است كه نمىتواند سرشتانسانآگاه و مسووليتپذير را تبيين كند.
در نظام مديريت اسلامى، انسان مسوول اعمال خويش است: «كلكم راع وكلكم مسوول»; (27) همه شما همچون چوپان و همه شما مسووليدمدير اسلامى مسووليت را شخصى نمىداند، آن را الهى تلقى مىكند، درحالى كه در نظامهاى ديگر، بسان حربهاى تلقى مىگردد كه به انسانقدرت مىدهد تا در عرصه تمايلات شخصىخويشكوششنمايدو بهاهدافشخصىوسازمانىخود دستيابد.
نمودار ذيل در بردارنده نگرش كلى مدير به هويت انسان، نياز انسانو كار و كاركنان در سه نظام مديريت است:
2- مديريتها و توانايىهاى مدير
مهارتها و شاستگىهايى مديران در تامين موفقيتآميز هدفها تاثيربسزايى دارد، همچنين مىتوان يكى از شاخصهاى سنجش عملكرد مديرانراتوانايىهاى آنان به شمار آورد. رابرت كتز (28) مهارتهاى لازم براىمديران را به سه دسته تقسيم مىكند: فنى، انسانى و ادراكى (تحليلى)
1- مهارت فنى: (29)
عبارت است ازتوانايى مدير در كاربرد تخصصى يا تخصصهاى ويژه (30) .
2- مهارت انسانى: (31) عبارت است از توانايى در كاركردن، درك نمودن و ايجاد انگيزش درفرد يا گروه. (32) بعضى از مردم از نظر فنى مهارت بسيار بالايى دارند، ولى از نظرروابط انسانى، شايستگى لازم را ندارند; مثلا، امكان دارد كسى تحملشنيدن سهن ديگران را نداشته باشد; از اينرو، نمىتواند ديگران رادرك نمايد «از آنجا كه مديران كارها را مجزا و به وسيله ديگرانانجام مىدهند، بايد از نظر ايجاد ارتباط، ايجاد انگيزه و تفويضاختيارات، از مهارت انسانى بالايى برخوردار باشند» (33) .
3- مهارت تحليلى:مديران بايد به گونهاى باشند كه بتوانند مسائل و مشكلات پيچيده راتجزيه و تحليل و آنها را شناسايى كنند و در هنگام تصميم، بديلهاىحل مساله را پيشبينى و در نهايت، بهترين راه حل ممكن را انتخابنمايند. مهارتهايى كه براى مدير شمرده شد در هر يك از نظامها بانوع نگرش آنها سنجيده مىشود و جهتگيرى تفكر در هر كدام بر عواملتعيين كنندهمهارتى مؤثر مىباشد. از اينرو، ميزان توانايىهاى مديردر هر نظام با ديگر نظامها متفاوت است.
مهارتها در نظام مديريت ماشينى عبارت است از:
1- فنى
2-اداركى
3- روابط انسانى
براى مدير ماشينى مهارت فنى بيشترين اهميت را دارداو مهارت ادراكى را در مرحله دوم قرار مىدهد و مهارت روابط انسانىبرايش كمترين بها را دارد.
در نظام مديريت انداموار، مهارت روابط انسانى، بيشتر مد نظر است،توانايى تحليلى در مرحله دوم قرار دارد و به مهارت فنى كمترينارزشداده مىشود.
اما در نظام مديريت اسلامى، بيشترين اهميتبه مهارت ارتباط با خداداده مىشود كه در اصطلاح، «تقوا» ناميده مىشود. حتى ارزش و مقامهر كس با تقوا ارزيابى مىگردد و با ارزشترين افراد با تقواترينآنها شمرده مىشود، همچنانكه قرآن مىفرمايد: «ان اكرمكم عنداللهاتقيكم» (حجرات:13); گرامىترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.
قابل ذكر است كه اگر مدير مهارت ارتباط با خدا را داشته باشد خروجاز مشكلات برايش آسان و سهل مىگردد و بهتر مىتواند از مشكلات رهايىيابد و اين همان مفهومى است كه از بيان آيات الهى مستفاد مىشود:
«من يتق الله يجعل له مخرجا» (طلاق: 2); هر كس پرهيزگار باشد خداراه بيرون شدن (از بلاها و حوادث ناگوار و مشكلات) را بر اومىگشايد.
در جاى ديگر مىفرمايد:
«من يتق الله يجعل له من امره يسرا» (طلاق:4)هر كس متقى و خداترس باشد، خدا مشكلات كار او را آسان مىگرداندروابط انسانى مرحله بعدى مهارهاست كه ارتباط نزديكى با مهارتهاىمرحله اول دارد; زيرا پس از ارتباط بنده با مولاى خود، رابطه وى بابندگان خدا و مشى در حوايج آنها، موجب رضاى پروردگار است و اين بهيك معنا، بر عموميت مهارت اول تاييد دارد.
با اين وصف، انسان در آينه ارتباط، هم نيازمند رابطه با خداست وهم خلق خدا.
مديران نيز در هرم سازمان اسلامى نياز به هر دو مهارت دارندروشن است كه مدير با داشتن مهارت دوم،مىتواند استعدادها و منابعانسانى را جذب نمايد و موجب حل معضلات اجتماعى گردد.
با توجه به برقرارى ارتباط و وابستگى قوام اجتماع به آن، دارابودن توانايى انسانى براى مديران ضرورى است.
آنچه از كلمات ائمه اطهار: فهميده مىشود مهر تاييدى بر اين مطلباست.
امام صادق(ع) مىفرمايد: «انه لابد لكم من الناس ان احدا لا يستغنىعن الناس حياته و الناس لابد لبعضهم من بعض»; (34) ناگزير، شما بهمردم نياز داريد; چون هيچكس در زندگيش از مردم بىنياز نيست و بعضىاز افراد به برخى ديگر محتاجند.
در فرازى از حديث امام سجاد(ع) نيز چنين آمده است: «انما الناسبالناس...»; (35) همانا قوام مردم به مردم است.
نياز به مردم، اصلى است كه يك مدير بايد پيوسته بدان توجه نمايد وطورى عمل كند كه بتواند از امكانات آنها بهرهورى نمايد; چرا كهمديريت كاركردن يه كمك ديگران ميسر است.
ساير مهارتها نيز با اندك تفاوتى در مراحل بعدى قرار مىگيرند، اگرچه بعضى مواقع به مهارت فنى اهميت داده مىشود و گاهى نيز مهارتادراكى بها پيدا مىكند.
مهارتهاى لازم در نظام مديريت اسلامى در نمودار فوق نشان داده شدهاست.
3- جهتگيرى ذهنى در نظامها
ابتدا بايد بيان كرد كه جهتگيرى ذهنى نسبتبه عامل كليدى سازماندر نظام مديريت ماشينى، فنآورى، ابزارهاى صنعتى و برنامهريزى است;يعنى: فنآورى و برنامهريزى و ابزارهاى صنعتى عواملى مهم در نظاممديريت ماشينىاند. اين در حالى است كه در نظام مديريت انداموار،انسان و كاركنان تحت اختيار، عامل كليدى سازمان قرار دارند.
در نظام مديريت اسلامى نيز اگرچه انسان محور است، اما فقط انسانعامل كليدى نيست، بلكه رضايت عموم مردم، اعم از افراد درون موسسهيا اشخاص مرتبط با آن نيز عامل كليدى سازمان به حساب مىآيدبه ديگر سخن، رضاى حقتعالى، كه در خشنودى رعيت نهفته شده، عاملبسيار مهمى است كه در بستر جامعه بايد بدان انديشيداميرالمؤمنين على(ع)، در سفارشهاى مهم خود به مالك اشتر نخعى،رضايت عموم و ترجيح آن را بر تمايلات گروه اندك (خاص) مورد تاكيدقرار دادهاند: «...وليكن احب الامور اليك... اجمعها لرضى الرعيهفان سخط العامه يجحف برضى الخاصه و ان سخط الخاصه يغتفر مع رضىالعامه»; (36) بايد محبوبترين كارها نزد تو كارى باشد كه با رضايتتوده مردم هماهنگتر است; زيرا خشم توده مردم، خشنودى خواص رابىاثر مىسازد، اما ناخشنودى خاصان با رضايت عموم جبرانپذير است.
حال اگر بخواهيم جهتگيرى ذهنى را در آينه عملكرد سازمان در هر يكاز نظامها بنگريم، چنين به نظر مىرسد كه اين جهتگيرى در نظامماشينى، نتيجهگرايى و در مديريت انداموار، فرايندگرايى است.
با اين وصف، در مديريت اسلامى، تكليفگرايى مطرح است; بدين معنا كهمدير يا كاركنان وظيفهاى را كه به عهده مىگيرند، به گونهاىمسوولانه انجام مىدهند و اين انجام كار نه بدان دليل است كه منجربه نتيجه شود، بلكه آنان از دريچه اداى تكليف به كار مىنگرند.
آنها خود را مكلف به اداى تكليف مىدانند و همين احساس تكليف دربسيارى از مواقع، مشكلگشاست.
به عبارت ديگر، زمانى تمام اسبابهاى مادى براى حركتدهى انسان بهسوى انجام فعاليتى نمىتواند وى را به سوى انجام هر كار مشكلى سوقدهد و به كارايى و اثربخشى سازمان كمك نمايد.
احيا كننده اين نگرش را مىتوان معمار بزرگ انقلاب اسلامى در قرنحاضر يعنى: امام خمينى(ره) دانست كه با ايجاد تفكر اداى تكليف درجنگ هشتساله، ملتشريف ايران را به پويايى كشاند و خمودگى ناشىاز جنگ را مبدل به عاشقانه مردن و نهراسيدن از هر قدرتى نمود كهدر نهايت، منجر به در دست گرفتن ابتكار عمل در ميادين كارزار شد.
در اين نوع نگرش، قدرت برانگيختگى تا حدى است كه نوجوان سيزدهساله بسيجى با همين بينش، نارنجك به خود مىبندد و تانك دشمن رامنهدم مىسازد و موجب رعب و وحشت در صفوف خصم مىگردد.
4- بعضى از ويژگىهاى روانى و رفتارى
در مديريت ماشينى، نگرانى مدير براى توليد است.
او انعطافپذيرى كمى دارد، عجول و كم صبر است و تمام قواى خود رابر انجام كار متمركز كرده و با بسيج امكانات، كار را زود به پايانمىرساند.
براى وى بسيار ناگوار است كه بپذيرد اشتباه كرده استاما در نظام مديريت انداموار، نگرانى مدير براى كاركنان بوده ومدير از انعطاف بالايى برخوردار است، در مشكلات صبور مىباشد، درحالى كه در نظام مديريت اسلامى، نگرانى مدير بيش از همه، اداىتكليف است و رضايتخداوند قادر متعال مهم جلوه مىكند، با اذعان بهاينكه كاركنان و شخصيت انسانى آنها و ارزشيابى هويت افراد، توجهمدير را به خود معطوف مىدارد. مدير در چنين نظامى منعطف، صبور وشكيباست.
شكيبايى را از اولياى الهى به ارث برده و در مشكلات و مصايب به صبرو نماز متوسل مىگردد، چنانكه در قرآن نيز استعانتبه صبر و نمازدر خور توجه قلمداد شده و خشوع كنندگان بدانها توصيف گرديدهاند:
«و استعينوا بالصبر و الصلوه فانها لكبيره الا على الخاشعين»(بقره: 45); از صبر و نماز يارى جوييد و اين كار جز براى خاشعان،گران و سنگين است لازم به ذكر است كه صبر و نماز دو اهرم نيرومنددر برابرمشكلات است نماز با توجه، انسان را به ياد قدرت بىنهايتمىاندازد و غير او را هر چه باشد، كوچك جلوه مىدهد، مهر او را دردل زياد مىگرداند، روحيه توكل را تقويت مىنمايد و از وابستگىهاىمادى انسان مىكاهد همه اين آثار در برابر مشكلات، براى انسانكارساز است ناگفته نماند كه فرشتگان به دليل مقاومت و پايدارى اهلبهشتبه آنها سلام مىكنند: «سلام عليكم بما صبرتم» (رعد: 24);درود بر شما كه صبر پيشه كرديد.
دليل اين مطلب آن است كه اگر مقاومت نباشد نه جهاد وجود خواهدداشت، نه حج، نه زكات و ... .
خداوند متعال حتى رسيدن به رهبرى را در سايه صبر و پايدارى ميسرمىداند، چنانكه مىفرمايد: «جعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا لماصبروا» (سجده: 24); بعضى از آنان را به مقام رهبرى رسانيديم; چونصبر و پشتكار داشتند.
يكى ديگر از ويژگىهاى مدير اسلامى اين است كه وى تمام قواى خود رابراى استحكام كار مصروف داشته و معتقد به تعقل و هدفمند بودن دركار است.
اميرالمؤمنين(ع) ضمن حديثى با به صورت افقى و در جوى باز انجاممىگيرد.
به عبارت ديگر، ارتباطات چهره به چهره و به صورت غيررسمىمىباشد (37) تاكيد بر تدبر، ضرورت انديشه در كار را گوشزد نموده،آن را مستدل به آيه 92 سوره نحل مىنمايد كه مىفرمايد: «و لاتكونواكالتى نقضت غزلها من بعد قوه انكاثا» (نحل:92); و در مثل مانندزنى كه رشته خود را پس از تابيدن محكم، واتابيد مباشيد.
يكى ديگر از اوصاف مدير در چنين نظامى، اعتقاد وى بهپذيرش اشتباهاست.
براى مدير اسلامى سخت نيست كه بگويد: «من اشتباه كردهام»چنين مديرى راه بازگشت را به روى خويش و كاركنان باز مىبيند ومعتقد است كه ديگران مىتوانند به وى باز خورد دهند.
البته مدير اسلامى در قبال خطاى ديگران نيز با اذعان به تذكار،چنان پوششى بر گناه آنان مىنهد كه آنها در موضع انفعالى قرارمىگيرند و از كرده خويش نادم مىگردند.
با وجود اين، مدير از عفو و بخشش خود پشيمان نمىگردد، همانگونه كهمولاى متقيان، على(ع)، مالك اشتر را به آن توصيه نمودهاند: «و لاتندمن على عفو» (38) هرگز از عفو و گذشتى كه نمودهاى پشيمان مباش5 برقرارى ارتباط با كاركنانارتباط با كاركنان مقولهاى است كه هر نظامى از دريچه تفكر خودبدان نگريسته و نوع برخورد و تعامل با ديگران را ترسيم نموده استاز اينرو، در نظام مديريت ماشينى نوع برقرارى ارتباط در يك نظامبسته و نيمهبسته صورت مىپذيرد.
مدير در چنين نظامى اولين برخورد خود را با سوءظن آغاز مىنمايد واز دادن اطلاعات به كاركنان پرهيز مىكند.
او معمولا متكلم وحده بوده و نسبتبه علايق و روحيات افراد بىتوجهيا كم توجه است و حتى در نوع برخورد، فقط به صورت ابلاغ وظايف عملمىكند در اين نظام، شرح وظايف مشخص است، (39) اما در نظام مديريتانداموار، برقرارى ارتباط در يك نظام باز صورت مىپذيرد و اطلاعاتبه راحتى در اختيار كاركنان قرار مىگيرد.
مدير انداموار به روحيات كاركنان علاقه نشان مىدهد و ارتباط بهصورت افقى و در جوى باز انجام مىگيرد.
به عبارت ديگر، ارتباطات چهرهبهچهره و به صورت غيررسمى مىباشد (40) در نظام مديريتاسلامى نيزبرقرارى ارتباط در يك نظام باز صورتمىپذيرد، اما اصل جاذبه و دافعه براى مدير به طور متعادل از اهميتزيادى برخوردار است.
مدير اسلامى اولين برخورد خود را با حسن ظن آغاز مىنمايد، اماهيچگاه در گزينش كارمندان و مستخدمان برخوش بينى تكيه نمىكندامام على (ع) به مالك اشتر چنين توصيه مىكنند: «ثم لا يكن اختباركاياهم علىفراستكواستنامتكوحسنالظنمنك»; (41) سپس در انتخابآنهاهرگزبه فراست وخوشبينى وخوشگمانى خود تكيه مكن.
با مطالعه اين بخش از عهدنامه، روشن مىشود كه امام(ع) علاوه براينكه به كارگزار دستور مىدهند پس از شناخت كامل، عمل كند، مالكرا از سه چيز بر حذر مىدارد:
الف- اعتماد بر هوشيارى خود
ب- چشمپوشى و سهلانگارى
ج- خوشبينى و خوشگمانى
از اينرو، مدير اسلامى حتى در دادن اطلاعات و اسرار سازمان بهافراد، رعايت احتياط را نموده و با توجه به اصل مصلحتانديشى،اطلاعات را فقط در اختيار كاركنان قرار مىدهد و طبيعى است كه دربعضى مواقع، با توجه به همان اصل، حتى كاركنان را نيز در جريانبرنامههاى سرى سازمان قرار نمىدهد.
در اين نظام، مدير خوب گوش مىدهد، كمتر حرف مىزند و اگر سخنى برزبان مىراند يا وعدهاى مىدهد، بدان عمل مىكند; زيرا قرآنبىانديشهگى را به افرادى نسبت مىدهد كه مردم را به نيكى دعوتمىكنند و خود را فراموش مىنمايند:«اتاءمرون الناس بالبر و تنسونانفسكم افلا تعقلون» (بقره: 44) آيا مردم را به نيكى دعوت مىكنيدو خودتان را فراموش مىنماييد.
هيچ انديشه نمىكنيد؟از حضرت على(ع) نقل شده است كه فرمود: «سوگندكه من شما را به كارى دعوت نمىكنم، مگر آنكه خودم پيشگام باشم واز كارى نهى نمىكنم، مگر اينكه خودم قبل از شما آن را ترك كردهباشم» (42) البته مدير اسلامى علاوه بر پيراستن خود، همواره در پى تذكارديگران است و «يادآورى» را ارمغانى سودمند براى كاركنان مىداندخداوند نويدبخش منفعت مومنان از تذكار است، آنجا كه مىفرمايد: «وذكر فان الذكرى تنفع المؤمنين» (ذاريات: 55); و امت را پند وتذكر ده كه پند و يادآورى، مومنان را سودمند افتد.
مطلب ديگر اينكه نوع برخورد با كاركنان و مردم در چنين ساختارى برپايه شورا و جلب مشاركت مردمى استوار است و مدير، مردم را وارثانواقعى تلقى مىنمايد و خود را خدمتگزارى بيش نمىداند، همانگونه كهامام راحل خود را رهبر نمىخواند، بلكه خدمتگزار امت مىدانست6 ايجاد انگيزش در كاركنانانگيزهها، چراهاى رفتارند. آنها باعثبروز فعاليتند و جهت كلىرفتار را تعيين مىكنند از اينرو، انگيزهها يا نيازها دلايل پشتپرده رفتارند. همه افراد داراى صدها نيازند كه تمامى آنها براىگرفتن عنان رفتارهاى افراد با هم در رقابتند.
برخى بر اين باورند كه قوىترين احتياج انسانها، تعيين كننده نوعرفتار آنها در لحظات خاص است.
بنابراين، ادارك مديران از آنچه معمولا مهمترين احتياجات افراد بهشمار مىرود، از اهميتى خاص برخوردار است.
طرح جالبى كه در تشريح قدرت نيازها، ما را يارى مىكند به وسيلهآبراهام مزلو (43) تكوين شده است.
طبق نظر وى، احتياجات بشرى در قالب سلسله مراتبى منظم قرار گرفتهكه نيازهاى تنكردى در راس هرم نيازها قرار دارد. (44) مديران بايد كوشش كنند سازمانهايى به وجود آيد كه بتوانند جومناسب را براى برانگيختن مردم در تمام سطوح پديد آورنداز اينرو، نظامها در پى يافتن محركهايى براى ايجاد انگيزش در بينكاركنان يك سازمان است.
در نظام مديريت ماشينى، ايجاد انگيزش بر مبناى نيازهاى اوليه استو بر پاداشهاى برون ذاتى تكيه دارد، در حالى كه در نظام مديريتانداموار بر مبناى نيازهاى ثانوى بوده و نيازهاى زيستى مد نظر استاما در نظام مديريت اسلامى، ايجاد انگيزه فقط بر اساس نيازهاىاوليه نيست و نيز نمىتوان ادعا نمود كه بر مبناى نيازهاى ثانوىصرف است، ولى مىتوان گفت: هم نيازهاى تنكردى وهماحتياجاتزيستىمىتواندازشاخصهاىمهمباشد.
قابل ذكر است كه داشتن صبغه الهى در كارها، شاخصى تعيين كننده درانگيزش افراد در نظام مديريت اسلامى است; بدين معنا كه سازماناسلامى بايد به گونهاى باشد كه انسانها در آن به كارى بيشتربرانگيخته شوند كه آن فعاليت رنگ الهى به خود گرفته است.
نمونه بارز آن در صحنه عمل، مجموعهاى از انسانها بود كه در دفاعمقدس حماسه آفريدند و اعضاى بىبديل سازمانى اسلامى به شمار مىآمدندكه در طول هشتسال، ثمرات گرانسنگى براى انقلاب به ارمغان آوردنداينهمه بدان دليل بود كه عضويت افراد در آن سازمان، فقط بهواسطهرنگ الهى آن بود.
رنگ الهى با فطرت انسان سازگارتر است و آن بهترين رنگهاستقرآن مىفرمايد: «صبغه الله و من احسن من الله صبغه و نحن لهعابدون» (بقره: 138); رنگ آميزى خداست (كه به ما رنگ فطرت ايمانو توحيد بخشيده) و چه رنگى خوشتر از ايمان به خدا. و ما او راپرسش مىكنيم.
ناگفته پيداست كه ارزش هر كس به رنگى است كه از زندگى به خودمىگيرد; چرا كه انسان در زندگى خويش، بايد رنگى را بپذيرد از ميانآنها، رنگ الهى بهتر است.
بديهى است كه تا رنگ نژاد، قبيله و هوسها را كنار نگذاريم، رنگوحدت، برابرى و تسليم امر خدا بودن را انتخاب نخواهيم كردبنابراين، تا زمانى كه انجام وظيفه در سازمان به دليل رنگهاىمتعدد و گيجكننده مادى و هوا و هوسهاى زودگذر است، رنگ شفاف وبىآرايش الهى خود را نشان نخواهد داد و اين مهم وظيفه مدير است كهسازمان خود را به سوى پذيرش فرهنگ الهى سوق دهد و با آموزش و دادنبينش اسلامى به افراد، نگرش آنها را عوض نمايد و در نتيجه، موجبتغيير در رفتار و كنش كاركنان گردد.
7 كاربرى و شيوه تصميمگيرىنحوه كابرى و ارزيابى در نظام مديريت ماشينى، عمدتا عملياتى،متمركز و منطبق با نمونههاى رسمى است و شيوه تصميمگيرى به گونهاىمتمركز و با استفاده از اختيارات رسمى مدير، محدود به سطوح عالىاست (45) و تام برنز و استالكر (46) پژوهشگرانى هستند كه روى بيستشركت صنعتى انگلستان تحقيق كرده و به اين نتيجه رسيدهاند كه محيطخارجى با نوع ساختار مديريت داخلى سازمان رابطه مستقيم دارد.
در مواردى كه محيط خارجى مطمئن و پايدار، مقررات دقيق، سلسلهمراتب اختيارات مشخص و سازمان به صورت رسمى و متمركز بود و بيشترتصميمات به وسيله مقامات عالى مديريت گرفته مىشد و در محيطهايى كهبه سرعت تغيير مىكرد سازمانها ساختارهاى دقيق نداشت.
آنها انعطاف و پويايى داشتند، ولى سلسله مراتب ادارى مشخص نبود ونظام تصميمگيرى به صورت غيرمتمركز بود.
پژوهشگران مزبور چنان ساختارى را «نظام مديريت ارگانيك» ناميدند (47) علاوه بر آن، در نظام مديريت انداموار نحوه ارزيابى عمدتا بهطور كلان بوده و شيوه تصميمگيرى غير متمركز و بر اساس توافق جمعى،در سطوح گروههاى كارى است.
نظام مديريت اسلامى در مقايسه با ديگر نظامها، محتوايى انگيزشى ودر عين حال، لطيف دارد.
در اين نظام، هر كس ابتدا بايد با خود بستيزد و به تعادل درون بابيرون دستيازد.
به عبارت ديگر، فرد انعكاس غرايز را در حالتبرابرى مىبيند وخويشتندارى رهاورد چنين ستيزى است و همين معناى «تقواى فردى»مىباشد كه در متون اسلامى بدان اشاره شده است.
از اينرو، مبناى انگيزش براى مهار و ارزيابى، در نظام مديريتاسلامى مفهومى غيرقابل انكار است.
قابل ذكر است كه استعدادها و ظرفيتهاى افراد در نحوه ارزيابى، اثربسزايى دارد و اينتاثيربه حدىاستكهظرفيتانسانها، ملاكتكليف كردنقرارمىگيردوسنجشوظيفهباتوانايىانسانهاگرهمىخوردوخواستن كارى كهبالاتر از توانايى افراد است تحكم قلمداد مىگردد، چنانكهقرآنمىفرمايد: «لا يكلف الله نفسا الا وسعها» (بقره: 286); خداوندهيچكس را جز به اندازه توانايىاش، تكليف نمىكند.
تصميمگيرى در نظام مديريت اسلامى:
نحوه تصميمگيرى در نظام اسلامى بهصورت اقتضايى و مشاركتى است و اصل مهم «شور» در اين نظام مبناقرار مىگيرد.
ذكر اين نكته مهم ضرورى است كه گفته شود مدير اسلامى پس از رايزنىو به مشورت گذاردن مسائل و تجزيه و تحليل آنها و پس از مؤثردانستن عنصر توكل، خود تصميم مىگيرد.
بديهى است كه ذكر فرايند تصميمگيرى اسلامى در اينجا به ارائه تصويرروشنى از موضوع كمك مىنمايد و از اين رهگذر، دستيابى به الگويى دراين زمينه آسان مىگردد.
از اينرو، اگر مديران يا رهبران در اتخاذ تصميمگيرى، به روندمزبور در فرايند توجه نمايند، از درجه خطرپذيرى كمترى در جريانكار برخوردار خواهند شد.
همانگونه كه اشاره شد،مدير اسلامى پس از تجزيه و تحليل مسائل و رايزنى با خبرگان و پس ازتوكل بر قدرت الهى، با عزمى راسخ، اقدام به كار يا اخذ تصميمىمىكند از اينرو، فرايند تصميمگيرى اسلامى را مىتوان به اين شرحبيان كرد:
درباره هر مسالهاى انسان بايد تصميم بگيرد و نيازمند اطلاعات استدو نقش از مهمترين نقشهاى مديران در سازمان عبارت از نقش اطلاعاتىو تصميمگيرى است.
معمولا براى تجزيه و تحليل مسائل، بايد نسبتبه سازمان، نظامها،روشها، شكلها، حجم كار، تقسيم كار، وسايل، مكان و مانندآن اطلاعاتدرست و دقيق داشته و منابع جمعآورى اطلاعات موثق باشد.
قرآن كريم بر اخذ اطلاع و علم، تاكيد مىكند و مىفرمايد: «لاتقف ماليس لك به علم ان السمع و البصر و الفواد كل اولئك كان عنهمسوولا» (اسراء:36); از آنچه به آن علم ندارى پيروى مكن.
به راستى كه گوش و ديده و دل همه مسوولند.
مدير در مواقع لازم، با دعوت از همكاران متعهد و مورد اعتماد، مطلبرا با آنان در ميان مىگذارد كه اين كار سبب مىشود افراد يك سازماناحساس كنند كه در تصميمات شريكند و همكارى آنها در پيشبردبرنامهها مؤثر است و از اين جهت، احساس رضايت مىكنند.
البته در مشورت، بايد به ويژگىهاى ثبوتى و سلبى مشاوران ومستشاران توجه خاص گردد.
به عبارت ديگر، مشاور بايد برخى صفات مثبت را دارا بوده و از برخىصفات منفى به دور باشد; مثلا، در صفات مثبت، بايد عاقل، حليم،ناصح، با تجربه و با تقوا باشد و در صفات منفى، نبايد بخيل، ترسو،حريص، سستخرد، لجوج و نادان باشد (48) .
ج پالايش انديشههاى متفاوت پس از رايزنى
همانگونه كه وقتى چغندرقند را از مزرعه به كارخانه مىآورند، براىاينكه قند خوبى به دست آورند، يك سلسله عمليات روى آن انجاممىدهند، سپس آن را پالايش مىكنند، در اينجا نيز پس از آنكه مدير باكاركنان به رايزنى نشست، افكار و انديشههاى افراد را پالايشمىنمايد و انديشه خوب را از بد جدا مىكند.
قرآن نيز به كسانى كه نيكوترين سخن و انديشه را برگزيدهاند و ازآن پيروى مىكنند، بشارت داده است و آنان را انديشمند مىخواند،آنجا كه مىفرمايد: «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنهاولئك هم اولوالالباب» (زمر: 17 و 18); پس مژده بده بندگان مرا;آنان كه سخن را مىشنوند و از نيكوترين سخن پيروى مىكنند. آنانندخردمندان.
در هر تصميمى، آينده نيز بايد لحاظ گردد; زيرا آيندهنگرى ماننددريچهاى است كه در آن حوادث غير منتظره قابل رويت است.
در حقيقت، آيندهنگرى درجه اطمينان ما را بالا مىبرد و همچون دريچهاطمينانى است كه ديگ بخار را از انفجار نجات مىدهد.
اگر در تصميم آيندهنگرى شود و مساله از زواياى گوناگون موردتجزيه و تحليل قرار گيرد مدير سازمان نسبتبه انجام آن مصممترمىگردد; چه اينكه عاقبتانديشى او را از خطرات موجود در راه آگاهمىسازد اگر كار نيكى بوده و خير و رشد در آن باشد، نسبتبه آنترغيب مىگردد و اگر كار بدى باشد و مديريت و كاركنان سازمان از آنمتضرر شوند، از آن پرهيز مىكند، چنانكه امام باقر(ع) فرمود: «اذاهممتبامر فتدبر عاقبته فان يك خيرا فاسرع اليه و ان يك شرا فانتهعنه»; (49) هنگامى كه نسبتبه كارى اهتمام كردى، به عاقبت آنبينديش اگر خير بود در انجام آن سرعتبگير و اگر شر بود از آنپرهيز كن.
در اين مرحله، تصميمگيرنده از خود سؤال مىكند كه در صورت اخذ چنينتصميمى، آيا از حمايت كاركنان و مافوقان برخوردار هستم يا نه؟
استظهار و دلگرمى براى هر كس كه بخواهد تصميمى بگيرد، عامل مهمىبه شمار مىآيد، اما نوع بهكارگيرى آن در نگرش افراد متفاوت استبعضى تصميم مىگيرند و تنها حمايت كاركنان برايشان موجب پشتگرمىاستبرخى تنها به حمايت مديران عالى بسنده مىكنند.
در نظام مديريت اسلامى، اگرچه مدير حمايت مردم، كاركنان يا مديرانعالى را مهم مىشمارد، ولى وى بهترين پشتگرمى و دلگرمى را از جانبخداوند متعال مىداند و حمايت عناصر فوق را نيز در ساير منويات شرعجست و جو مىكند.
به همين دليل، اگر تصميم به كارى بگيرد كه رضاى حقتعالى در آنباشد هرچند با مخالفت كاركنان، مردم و ديگران روبه رو گردد بداناقدام مىكند; چرا كه مىداند يارى خداوند را در پى دارد، همچنانكهقرآن مىفرمايد: «ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم» (محمد:
7); اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى خواهد كرد و قدمهاى شما رااستوار خواهد ساخت.
دراين مرحله، مديراراده مىكند وتصميممىگيرد.دراينجا، مدير باارادهاى قوى به سوى انجام كارمىرود. عزم و اراده صفت جدانشدنىاولياى الهى بوده و قرآن اين صفت را به پيامبر اسلام(ص) نسبتمىدهد،چنانچهاينخصلت راحضرت سليمان نيزدارا بوده است، آنجا كه بااراده محكم به بلقيس مىنويسد: «انه من سليمان وانه بسم اللهالرحمن الرحيم الاتعلوا على واتونى مسلمين »(نمل::(3130»ز- توكل
آخرين مرحله از فراگرد تصميمگيرى در نظام مديريت اسلامى، توكل برخداوند قادر و متعال است.
واژه «توكل» از جمله اصطلاحاتى است كه در فرهنگ اسلامى، جايگاهويژهاى دارد و شايد بتوان گفت: بار معنايى اين واژه و گستردگىمحتوايى آن در هيچ فرهنگى به قدر فرهنگ اسلام نيست.
حوزه مديريتى آن از اهميت فوق العادهاى برخوردار مىباشد و اينبدان دليل است كه در قرآن پس از عزم، به توكل بر خداوند عزيز وتوانا امر شده است: «فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحبالمتوكلين» (آلعمران:159); پس هنگامى كه تصميم گرفتى به خداىبزرگ توكل كن كه خداوند توكل كنندگان را دوست مىدارد.
اين نمودار فرايند تصميمگيرى در مديريت اسلامى را نشان مىدهد:
فنآورى عبارت است از ابزار، روش و عملياتى كه براى تبديل اقلاممصرفى به محصول (داده به ستاده) مورد استفاده قرار مىگيرد (51) فنآورى همان فرايند توليد است كه در برگيرنده ماشينآلات، شيوههاو روشهاى انجام كار مىشود.
از اينرو، در سازمان، فنآورى با مواد اوليه شروع شده، كاركنان باآن كار مىكنند تا تغييرات و تبديلاتى را در آنها ايجاد نمايند وبدان وسيله، مواداوليهبه صورت كالاى ساخته شده در مىآيد.
بنابراين، فنآورى شامل موارد ذيل است: مواد اوليه كه وارد فرايندمىشود، فرايند تبديل كه ارزش آن اقلام را بالا مىبرد، و محصول ياخدمت نهايى كه به مشتريان ارائه مىگردد.(52)فنآورى از جمله متغيرهايى است كه جايگاه آن در هر نظامى وابستهبهنوع تفكر در آن است.
در نظام مديريت ماشينى، فنآورى يكنواخت و همگن استدر نتيجه، محيط باثباتى را مىطلبد; چون جنبه سختافزارى آن غالباست، ولى در نظام مديريت انداموار، فنآورى غير يكنواخت و ناهمگناستبه همين دليل، محيطى متلاطم به همراه دارد و مدير در چنيننظامى، ناگزير از بده و بستان با محيط است.
شايان ذكر است كه يك جامعهشناس انگليسى در يك تحقيق ميدانى بر روىصد شركت توليدى، با توجه به رابطه ساختار و فنآورى سازمانها،ميزان موفقيتبازرگانى آنها را مشخص نمود و دريافت كه سازمانهاىموفق، آنهايى هستند كه از نظر فنآورى و ساختار، تكميل كننده باشندنتيجه ديگرى كه از تحقيق مزبور به دست آمد اين بود كه مىتوانسازمانها را برحسب ويژگىهاى ساختارى به نظامهاى انداموار و ماشينىطبقهبندى كرد; سازمانهايى كه دستههاى كوچك محصول توليد مىكردند وفرآيند مستمر داشتند ساختارشان انداموار و آنها كه توليد انبوهداشتند ساختارشان ماشينى بود. (53)اما در نظام مديريت اسلامى، انسان محور اساسى است و فنآورى بسانچرخهاى گردانندهاش نوع بشر است.
روشن است كه فنآورى يكى از دستاوردهاى علمى است كه خداوند قدرتتسخير و بهرهورى از آن را به انسانها عطا فرموده است.
قرآن مقام و منزلت انسان را شايسته تسخير و بهرهگيرى از چيزهاىديگر مىداند.
مىفرمايد: «هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا» (بقره:29); اوخدايى است كه آنچه در زمين وجود دارد براى شما آفريده.
در تفسير نور، ذيل آيه مزبور آمده است: «انسان مىتواند از نظرعلمى به جايى برسد كه از تمام مواهب طبيعى بهرهگيرى كند و اسرارهستى را كشف و آن را تسخير نمايد.»(54)آرى، انسان موجودى است كه مىتواند اسرار هستى را در استخدامخود بگيرد، چنانچه بشر امروزى با استفاده از يافتههاى علمى بهجايى رسيده است كه مىتواند با چشم مسلح به اعماق آسمانها نظرافكند و يا در بعد ارتباطات، شبكههاى اطلاعاتى وسيعى به راهبيندازد و دهها خدمات فنى را از راه دور به كار گيرد.
علامه طباطبائى در كتاب شريف الميزان، ذيل آيه29 سوره بقره، بهمجهز بودن انسان به فكر و ادراك، كه موجب تصرف در طبيعت وبهرهگيرى از آن مىشود، اشاره مىكند و مىفرمايد: «از آنجا كه[انسان] مجهز به فكر و ادراك است، تصرفاتى عجيبتر نيز دارد كهساير موجودات آنگونه تصرفات را ندارند.
آرى، او ساير موجودات را تجزيه مىكند و اجزايش را از هم جدامىسازد و از تركيب چند موجود طبيعى، چيزها درست مىكند، موجوددرستى را فاسد و فاسد را درست مىكند، به طورى كه هيچ موجود نيست،مگر آنكه تحت تصرف انسان قرار مىگيرد.»(55)ايشان در ادامه با تاكيد بر بهرهگيرى انسان از مواهب مادىمىفرمايد: «انسان براى هر غرضى كه دارد، از هر چيزى استفادهمىكند و لايزال، گذشت زمان هم اين موجود عجيب را در تكثير تصرفات وعميقتر ساختن نظريههايش تاييد مىكند تا آنكه خداوند با كلماتخود، حق را محقق سازد و صدق كلام عزيزش را نشان دهد كه فرمود:
«سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض جميعا منه» (جاثيه:13)براى شما آنچه در آسمانها و آنچه را در زمين است مسخر كرد، درحالى كه همهاش از اوست از آنچه بيان گرديد، روشن مىشود كه فنآورىيكى از مواهب الهى است كه انسان مىتواند آن را به خدمت گيرد.
اما همگن بودن آن (كه در مديريت ماشينى مطرح بود) يا ناهمگن بودنآن (كه در نظام مديريت انداموار طرح شد) در نظام مديريت اسلامىبستگى به شرايط و مقتضيات انسان دارد.
به عبارت ديگر، در نظام اسلامى، مىتوان به فنآورى به صورت اقتضايىنگريست.
روند كلى نظريهها در مديريت از اواخر قرن نوزدهم به بعد، هموارهدر تكاپوى يافتن روش و الگوى مناسب ساختارى براى تمام موسساتدولتى و خصوصى بوده است.
بر اين اساس، ابتدا سنتگرايان در قالب نظريههاى مديريت علمى،ادارى و ديوانسالارى، الگوى مناسب تمام سازمانها را روش ماشينىتشخيص داده و نظام مديريت ماشينى را به عنوان نظام جارى در تمامسازمانها ارائه دادند، در حالى كه نظريهپردازان بعدى يعنى:
سنتگرايان جديد با وجود اختلاف نظراتشان، ساختار انداموار راپيشنهاد كردند آنچه مسلم است اينكه دو الگوى ساختارى دو طرف يكطيف هستند و هر كدام در جايگاه خود، داراى كارايى و اثربخشى است.
ترديدى نيست كه در نظام ماشينى، مقام و شان انسانى افراد بىرنگيا كمرنگ گرديد و انسان به عنوان ابزار ماشينى تلقى شد و در نظامانداموار، اگرچه شعار «انسان سازمانى» به «سازمان انسانى»تغيير يافت، اما نتوانست غبار از روح انسانى بزدايد.
هماكنون نيز فرسودگى روح بشرى و كاستىهاى معنوى در بدنه اصلىمديريت امروز، خلا موجود را در سازمانها نمايان ساخته و نياز به يكنظام برتر و نگرشى نوين در عرصه مديريت، نظامى را مىطلبد كه عزت،شرافت و كرامت انسانها و به فعليت رسيدن استعدادهاى درونى آنان ورشد و تعالى مادى و معنوى را نويد مىدهد و مديران را به يك نگرشانسانى الهى سوق مىدهد تا جهتگيرى ذهنى آنان را از اسارت بينشهاىابزارى و خودمحورى آزاد نمايد و اداى تكليف را به عنوان خطمشىموفق براى انگيزش كاركنان پيشنهاد دهد.
نظام مزبور جز نظام مديريت اسلامى نيست كه در قلمرو سازمان، بهويژگىهاى روانى و رفتارى افراد و نوع تعامل آنها با يكديگر در جوىصميمانه بها مىدهد و مدير را به پيراستگى از آلودگىها براى خود وجهتدهى و رنگ الهى دادن به سازمان توصيه كرده و آنها را ازپرخاشگرى به شخصيت افراد و تصميمگيرى مستبدانه براى كاركنان وسهيم نكردن آنها را در فرايند كار پرهيز مىدهد.
از اينرو، مشورت با مستشاران متعهد را تضمينى براى ثمردهىبرنامهها و دورانديشى مديران و كار براى خدا و توكل بر ذاتبارىتعالى را منشا امدادهاى غيبى و موفقيتبرنامهها و موجب رشدسازمان مىداند مخفى نماند كه در اين نظام، نه به جنبه سختافزارىفنآورى و نه تلاطم محيطى آن وقعى نهاده، بلكه محور اساسى، هويتبخشىبه شخصيت انسان است كه بر اساس نگرش اقتضايى سنجيده شده است
1-Frederick.W. Taylor
2- Classical Theories And Mechanistic organication
3 ر. ك. به: هربرت.جى. هيكس سى. رى گولت; نظريههاى سازمان ومديريت، ترجمه گوئل كهن، ص 120
4- Max Webe.
5- C. F. Morgan Gareth Images of Organization P. 25
6-7-8-9-IbidP. 25 / P. 22.
10- Orgamic Organization.
. 11- Human Relationship
-12 Hathorn Studies
13-Paul HerseyKen Blan Chard Management lf orgenizational Bhavior p.87
14- System Theory
15- Burtalanfy
16-Feed back Mechanizm
17-Contingency Theory
18- ر. ك. به: ريچارد. ال.رفت، تئورى سازمان و طراحى ساختار،ترجمه على پارسائيان و محمداعرابى، ج 1، ص39.
19-Mechanistic Model
20- Organic Model
21 و22- ر. ك.به: استيفن رابينز، مديريت رفتار سازمانى، ترجمه علىپارسائيان و محمد اعرابى، ج3، ص 811; ص812.
23-Structural Conditions
24- نهجالبلاغه، صبحى صالح، خطبه 91.
25 ؟.
26- در نظام مديريت ماشينى، نگرش مدير به نياز انسان ناظر بهنيازهاى تنكردى يا نيازهاى اوليه و در نظام مديريت انداموار، نگرشمدير ناظر به نيازهاى زيستى يا ثانويه است.
27- در نظريه ج انسان پست و فرومايه تلقى مىشود، به دنبال مسووليتنمىرود و تنبل قلمداد مىگردد. مدير ماشينى چنين نگرشى به انساندارد.
ولى مدير انداموار، انسان را مسووليتپذير مىداند و انسان هموارهدر فكر كار و تلاش است و از آن فرار نمىكند.
اينها مفروضات نظريه چ است.
28- Robert Katze
29-Technical Skill
30- ر. ك.به: استيفن رابينز، پيشين، ج 1، ص7.
31- Human Skill
32- همان، ص 10.
33- همان، ص 10.
34- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 8، ص399.
35- ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 201.
36- نهجالبلاغه، نامه53.
37- همان.
38- ر. ك. به: استيفن رابينز، پيشين، ج3، ص 811.
39- همان، ص 812.
40- نهجالبلاغه، فرازى از نامه53.
41- همان، خطبه 175.
42- Abraham Maslow Blanchard
. 43-C.F.Paul Hersey KenManagement lf Organizational Behavior PP 32 41
44- ر.ك .به: استيفن رابينز، پيشين7 ج3، ص 811.
45 -Tom Burns and G M Stalker
46- ر.ك.به: ريچارد.ال. دفت، پيشن، ج 1، ص 163162.
47- براى توضيح بيشتر، ر.ك. به: نهجالبلاغه، نامه53.
48- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج77، ص 130.
49-Technology
50- ر.ك. به: ريچارد.ال.دفت، پيشين، ج 1، ص 218.
51- همان، ص 225.
52- همان، ص 225.
53- محسن قرائتى، تفسير نور، ج 1، ذيل آيه29 بقره.
54- ر.ك.به: محمدحسين طباطبائى، الميزان، ترجمه محمدباقر موسوىهمدانى، ج17 ص 215.
ساير منابع1- مهدى پروا، روانشناسى صنعتى و مديريت، تهران، شركتسهامىانتشار، 1370.
2- جمعى از علما، نگرشى بر مديريت در اسلام (مجموعه مقالات ارائهشده در چهارمين سمينار بينالمللى مديريت اسلامى)، تهران، مركزآموزش مديريت دولتى، 1375.
3- على رضائيان، اصول مديريت، تهران، سازمان مطالعه و تدوين كتبعلوم انسانى دانشگاهها (سمت)، 1372.
4- على فايضى، كاربرد اصول مديريت در جوامع يا جهتگيرى اسلامى،شهررى، موسسه انتشارات فطرت، 1375.
5- هرولد كونتز و همكاران، اصول مديريت، ترجمه محمدعلى طوسى وديگران، تهران، مركز آموزش مديريت دولتى، 1370.
6-Dictionary of organizational Behavior Advisory editors:Randall schuler & Andrewh.Van deved encycl opedia.edotors:Professorcry Cooper andProfessor Chris arguris;(Blak well Publishes inc 1995)
7-Stephen P Robbins Organization Theory:StructureDesign and
APPlicationsed2th (Prentice Hall inc.Englewood eliffs N G 1987)